نقاب کشیدن بر چیزی، پرده بر آن انداختن. آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن: نوعروسی است این که از رویش خاطر او بر او کشیده نقاب. ناصرخسرو. چو شد آفتاب مرا روی زرد نقابی به من درکش از لاجورد. نظامی. ، نقاب کشیدن از چیزی، نقاب از آن برگرفتن. آن را ظاهر و نمایان کردن. نقاب گشادن
نقاب کشیدن بر چیزی، پرده بر آن انداختن. آن را زیر پرده و روی پوشی پنهان کردن: نوعروسی است این که از رویش خاطر او بر او کشیده نقاب. ناصرخسرو. چو شد آفتاب مرا روی ْ زرد نقابی به من درکش از لاجورد. نظامی. ، نقاب کشیدن از چیزی، نقاب از آن برگرفتن. آن را ظاهر و نمایان کردن. نقاب گشادن
نوشتن. نگاشتن. (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) : خانه دل سبیل کن بر می رقم لایباع بر درکش. خاقانی. در عالم علم آفریدن به زین نتوان رقم کشیدن. نظامی. جوانمردان رقم قبول بر آن طاعت کشند که اخلاص مقارن وی باشد. (گلستان). قیاس کردم تدبیر عقل در ره عشق چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی. حافظ. ، نشان گذاشتن. علامت نهادن: بزرگواری، آزاده ای، که خرد و بزرگ کشیده اند به خود بر ز بندگیش رقم. سوزنی. سرکشان از عشق تو در خاک و خون دامن کشند من کیم در کوی عشقت کاین رقم بر من کشند. خاقانی. در ایام شیخوخیت رقم کفران و سمت عصیان بر چهرۀ خویش کشیدن موجب ملامت و ندامت باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39)
نوشتن. نگاشتن. (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) : خانه دل سبیل کن بر می رقم لایباع بر درکش. خاقانی. در عالم علم آفریدن به زین نتوان رقم کشیدن. نظامی. جوانمردان رقم قبول بر آن طاعت کشند که اخلاص مقارن وی باشد. (گلستان). قیاس کردم تدبیر عقل در ره عشق چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی. حافظ. ، نشان گذاشتن. علامت نهادن: بزرگواری، آزاده ای، که خرد و بزرگ کشیده اند به خود بر ز بندگیش رقم. سوزنی. سرکشان از عشق تو در خاک و خون دامن کشند من کیم در کوی عشقت کاین رقم بر من کشند. خاقانی. در ایام شیخوخیت رقم کفران و سمت عصیان بر چهرۀ خویش کشیدن موجب ملامت و ندامت باشد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39)
رنج بردن. درد کشیدن. سختی و محنت کشیدن: کو صبح که بار شب کشیدم در راه بلا تعب کشیدم. خاقانی. تو از گرانی خود می کشی تعب صائب ز خار باد صبا ایمن از سبکباری است. صائب (از آنندراج). گبز است حاصلی که ز خرمن گذشته است کی مور خواهشم تعب دانه می کشد. اسیر (از آنندراج). باقی به عبث تو زحمت خویش مکش پیوسته تعب ز صحبت خویش مکش. ملاعبدالباقی (از آنندراج)
رنج بردن. درد کشیدن. سختی و محنت کشیدن: کو صبح که بار شب کشیدم در راه بلا تعب کشیدم. خاقانی. تو از گرانی خود می کشی تعب صائب ز خار باد صبا ایمن از سبکباری است. صائب (از آنندراج). گبز است حاصلی که ز خرمن گذشته است کی مور خواهشم تعب دانه می کشد. اسیر (از آنندراج). باقی به عبث تو زحمت خویش مکش پیوسته تعب ز صحبت خویش مکش. ملاعبدالباقی (از آنندراج)